بهمن ۲۷، ۱۳۹۰

روز ولنتاین


برای بعضی‌ آدما یه سری چیزا مهم، حتا تاریخ و روز...عاشق کادو دادن و کادو گرفتنم ، با مناسبت یا بی‌ مناسبت... بگو آخه کی‌ دوست نداره!!!
اما همیشه تو ذوقم خورده :( یا طرف مقابلم روز براش مهم نبود یا وانمود میکرد که مهم نیست یا اینکه اهل کادو دادنو گرفتن نبود یا حتا بهش بر هم میخورد!!!
....
۱۴ فوریه ، روز ولنتاین، کلا از این روز خوشم میومد... اما بر خلاف خواستهٔ من هر سال گند خورده به ولنتاینم رفته :(
۱۴ فوریه پارسال چه روزی بود! انقدری  مورد توجه واقع شدم که از رو هوا با سر خوردم زمین، دستو پای شکستمو تا همین چند روز پیش داشتم جمع و جور می‌کردم اون هم بعد ۱ سال!!!!
کسی‌ نمی‌دونه واقعاً متوجه نمی‌شه چقدر سخته با بددبختی تو این سرمایِ زمستون این همه راهو‌ بری یه سر دیگه دنیا برای ۱ روز که ولنتاین تو بغل عشقت باشی‌ به امید اینکه امسال با بقیه سالها فرق کنه، با چه ذوق و شوقی ولنتاین رو بهش تبریک بگی‌، سورپریزش کنی‌، همینطور که رو ابرا واسه خودت داری قدم میزنی .... یهو هم چین بزنه تو ذوقت که این لوس بازی‌ها چیه! باز رفتی‌ واسه من کادو خریدی؟! .... و هیچ کس درک نمی‌کنه که چقدر خرد شدم وقتی‌ ۱ اسکناس ۵۰۰ یورو گذاشت جلوم که برو با این واسه خودت یه چیزی بخر! .... 
باز هم کسی‌ نمی‌دونه چقدر سوختم و از همه سخت تر چقدر خودمو کنترل کردم که سفر و کنار هم بودن رو تلخ نکنم... و باز هم درک نمی‌کنه کسی‌ که چقدر داغون شدم وقتی‌ رو موبایلش پیغام "ولنتاینت مبارک عزیزم" رو دیدم که به ۲ تا شمارهٔ دیگه تو ایران اس‌ام‌اس کرده بود....
درد داره............ زیاد درد داره .............. خیلی‌ درد داره....... بعد تقریبا ۷ سال بفهمی که کسیو دوست داشتی‌ که همه‌چیو با پول میسنجه و از همه مهمتر ارزشی برای خود من و دوستیمون قائل نبوده... مثل اون مورچه که بعد عمری می‌فهمه عاشق تفاله چای بوده!
منم یه‌روز ... درست روز ولنتاین... ۱۴ فوریه ... یه روز بارونی‌ و سرد.... بدون اینکه آب تو دلش تکون بخوره... بدون اینکه جیک بزنم ... از پیشش رفتم برای همیشه به همین سادگی‌..... ساکت و آروم سوار هواپیما شدم، موقع خدافظی‌ پشتم و کردم بهش که اشکم و نبینه و رفتم واسه همیشه....
آره ... اینجوری بود که با سر خوردم زمین... اینجوری بود که شکستم... شاید لازم بود تا بتی که ازش ساختم بشکنه! اما با شکستنش من هم شکستم.
گذشته اذیتم می‌کنه خیلی‌ وقتا، اما هنوز ولنتاین رو دوست دارم، برام مهم، دوست داشتم کادو بگیرم ، کادو بدم...
اما کسی‌ کنارم نبود، نه اینکه کسی‌ نباشه، بود اما دور بود، دروغ چرا بگم! راستش اولا فکر هم نمیکردم که دوستیمون رو طوری بدونه که بخواد این روز و تبریک بگه، چون هیچ حرفی از دوستیمون نزده بود ! ثانیا خودش میگفت که از این روز خوشش نمیاد!
خلاصه تو گیر و دار همین فکرو خیالها، روز ولنتاینم هم شب شد، بدون اینکه اتفاقی‌ بیفته، منم کلی‌ غمگین و دپرس.... تا اینکه یه ایمیل با فقط ۳ تا جمله ، همه‌چیو عوض کرد:
"امشب واقعا دوست داشتم که باهم بریم بیرون، دوست داشتن ولنتاینت ، روی من هم تاثیر گذشته بود.ولنتاینت مبارک عزیزم."
حس خوبی‌ بهم داد، خوشحالم کرد، تو همون اوج ناراحتی‌ یه لبخندی از ته دل‌ اومد نشست رو لبم که هنزما یادم میافته ناخوداگاه لبخند میزنم ....
ولنتاین تو هم مبارک عزیزم، کل روزمو ساختی، بگیر لب و بوس :*

هیچ نظری موجود نیست: