تاحالا شده یکی برینه به حالتون!
دیشب یکی بد جوری رید به اعصابم و کلا حالمو بد جوری گرفت،
خیلی درد داره که یکی از نزدیکترینات حالتو بگیره.
بیشتره دردش اینکه به خودشون اجازه میدن جای تو فکر کنن و نتیجه گیری کنن.
من هم مثل خیلیهای دیگه بزرگترین حماقت زندگیمو ۲ ساله پیش انجام دادم و با کسی ازدواج کردم که اصلا علاقهای بهش نداشتم، این ازدواج به خاطر لجو لجبازی و شرایط و دلایلی که اون زمان برای خودم قابل قبول بود صورت گرفت (شاید یه روزی تو همین وبلاگ دلیل اصلی این ازدواج نوشتم، شاید!)، خلاصه این وسط ۲-۲تا ۴تایه ما درست از آب در نیومد و بعد چند ماه عذاب جدا شدم، ۱ سال و خوردهای ازون ماجرا میگذره... تو این مدت به چیزی که فکر میکردم حماقتم و اون چند ماهی که از زندگیم تباه شد بود و به تنها چیزی که فکر نکردم و نخواهم کرد اون شخصه!
به نظر من بعضی آدما مثل اشغال میمونن، شاید بهتر بخوام این آشغالو توضیح بدم یه ظاهر فریبنده دارن، مثل یه خوراکی که از دور میبینی میگی به به ، اما همینکه میخوری بعد یه مدت دلدرد میگیری، اسهال میشی، باید بری حتما برینیشون تا راحت بشی، وقتی هم که ریدی دیگه هیچ وقت برنمیگردی گه کاریتو نگاه کنی، باید حتما سیفونو بکشی بره!
سیفون ذهنمو خیلی وقته رو این آدم گه کشیدم، اما نمیدونم چرا بقیه نمیتونن این سیفونو بکشن، هی انگشت میکنن تو این گه میمالن به سرو صورت من ، که ای ایوهناس کسی که ریده بود اینه!ای بابا بیخیال، هر بار هم باز کلی طول میکشه تا من دوباره این لکهٔ ننگو با توزیحو دلیل پاک کنم و برگردم به زندگی عادیم.
خلاصه چیز زیادی نمیتونم بگم، چون خود کرده را تدبیر نیست،
اما امیدوارم که این نزدیکترین منم یاد بگیرن انقده اشتباهاتمو به رخم نکشن، نیست که خودشون تا حالا اشتباه نکردن!!!!
اینجا نوشتم یه خورده دقه دلیم خالی بشه، وگرنه کلا آدم سرخوشی ام، زود دایورت میکنم به تخمم اما خوب گاهی وقتا هم همونطور که قبلا گفتم هرکاری میکنم دایورت نمیشه اونوقت میشم مثل برج زهرمار دقیقا مثل کنسرتی که رفته بودیم (همون دیشب میگم که ریدن به حالم) اونوقت خوشگلو ترگلو ورگل سیخ مثل یه برج زهرمار وایساده بودم وسط یه عالمه آدم سرخوش و هی حرص میخوردم....
اون شبم گذشت ، بالاخره تونستم دوباره دایورت کنم، الان همچنان به سرخشی خودم ادامه میدم، ولی میدونم که داستان قبلی باز هم تکرار خواهد شد، میگید نه! بگید نه :د
۱ نظر:
بنده با وجود اینکه خداوند متعال و باری تعالی دو تا از آن تخم هایی که شما مشکلاتتان را به آن ها حواله می فرمایید به بنده اعطا نموده اند ..ولی "تخم" های من به کارایی "تخم" های شما نیست .. کلا بعد از دایورت کردن مشکلاتم به سمتشان ، آنها مشکلات را جذب خودشان کرده و آن وقت نه تنها مشکلات حل نمی شوند بلکه بعد از ان مشکلاتم "تخمی تر" هم خواهند شد..
به تخم هایتان حسودی مندیم
ارسال یک نظر