آبان ۲۶، ۱۳۹۰

یه لبخند





بعضی‌ها فکر می‌کنن من خیلی‌ صبورم، یا خیلی‌ آدم آرومیم!
یکیش همین خانم رئیس!
هر از چندگاهی میاد میشینیم یه گپی‌ می‌زنیم باهم،
امروزم یکی‌ از همین روزا بود،
یه چند روزی بود شدیدا درگیر یه پروژه مهم بودم تو شرکت،
قرار بود علاوه بر کار خودم به یه تیم دیگه هم کمک کنم،
طبق معمول که deadline به تخمم هم نبود، یه خورده کارهای خودمو انجام میدادم، یه ریموت هم زده بودم به یه سرور  که نکنه خدایی نکرده ۴ قدم از جام تکون بخورم! یه کمی‌ میرفتم سر اون پروژه چندتا اسکریپت ران می‌کردم، این وسط هم گوشی صورتی‌ خوشگلم رو گوشم میذاشتم، پیچ صندلیمو تا ته میپیچندم که بتونم صندلیمو عقب جلو کنم، و فلدر آهنگ‌های سرخوشی رو از یوتیوب استارت می‌کردم ، ده برو  که رفتیم....
این مدل کار کردن و این مدل آهنگا مال زمانی‌ که فشار زیادی قرار روم باشه، خودم به خودم روحیه میدم، یا به قولی‌ دایورت طی‌ می‌کنم
یعنی‌ راستشو بخواین اینجوری نبودام، الان چند ساله یاد گرفتم که اینجوری باشم، اینا هم مدیون همکارهای پسرم هستم. تا همین ۶ ماه پیش به مدت ۱سال و نیم جائی‌ کار می‌کردم که من تنها دختر اون جمع بودم. منم که زود تحت تاثیر قرار میگیرم... به قول یکی‌ از همکارام، کار میکنی‌ که پول در بیاری، پس اگه قرار باشه جونتو اعصابت رو هم بذاری باید چندین برابر پول بگیری، پس به اندازه‌ای کار کن که ارزش داره پس زیاد به خودت فشار نیار سر کار بذار این ۸ ساعت اونجور که لذت می‌بری بگذره!
این ازینکه چجوری یاد گرفتم آروم و بی‌ استرس کار کنم که مبادا آب تو دلم تکون بخوره و این ۸ ساعت بگذره،
 مبحث صبوریش یه خورده فرق داره، این یه نصیحتی بود که همکار استرالیا‌یی‌ بهم کرده بود، من قرار بود جای اون پسر بیام تو این شرکت، ۱ماه آخر که داشت همه‌چیو منتقل میکرد، یه ساعتی‌ در روز درس اخلاق داشتیم، نمیدونم چرا اینرو به من میگفت، خودش هم میگفت واقعا نمی‌دونه چرا اما میگفت خودشو مثل من میون سوئدیها خارجی‌ میدونسته و حالا می‌خواد به یه خارجی‌ دیگه کمک کنه!
آخه یه دختر همکار دارم بسیار استرسی و جیغو ویغی، که حتا این پسر هم ازش فراری بود، میگفت در مواجه با این باید همیشه از یه گوش حرفاشو گوش کنی‌، از گوش دیگه در بدی، میگفت نباید کوچکترین عکس‌العملی نشون بدی، فقط یه لبخند :) حتا زمانی‌ که با حرفش ، حرکاتش استرس وارد می‌کنه یا عصبیت می‌کنه :) در حقیقت به لغت عامیانهٔ خودمون می‌شه کظم غیض :د
این کظم غیض نه تنها در محل کار، بلکه در مواجه با انسانهای بیشعوری که تو جامعه برخورد داشتم یاد گرفته بودم تا حدودی، خیلی‌ وقت بود یاد گرفتم که جواب ابلهان خاموشیست و یا یه لبخند، نه از سر رضایت بلکه ازینکه بابا خفه شو دیگه، ز‌ر زیادی نزن بذار به کارمون برسیم :)
ولی‌ من هنوز با این صبوری مشکل دارم، میدونی‌ لبخندرو میزنم، کظم غیض می‌کنم، اما ماتحتم پاره می‌شه ، خیلی‌ سخته خیلی‌...
حالا با تعریفاتی که از خودم کردم برگردیم به همون خانم رئیس که منو آروم و صبور میدونه!
حالا جالبه، استدلالش بگم که این استدلالش منو کشته بود
اینکه چقدر یه نفر می‌تونه به کارش مسلّط باشه و به خودش اطمینان داشته باشه که با توجه به فشارو استرس چه زمانی‌ و چه کاری رو هر ۲ پروژه به صورت یکسان کار کنه و حتا وقتی‌ همکارش مخصوصاً خانم فلانی‌ که کلا در حالت عادی واسه همه استرس ایجاد می‌کنه، ازش سوالی می‌پرسه یا حرفی‌ می‌زنه، با لبخند جوابشو میده ....  :)
جالب بود کلا، چقدر ظاهربین، یا شایدم نه برعکس! شاید از طرف دیگه بهتره بگم چقدر ظاهر یه آدم می‌تونه با درونش فرق کنه و این نقش اینقدر خوب بازی‌ کنه که بقیه جور دیگه فکر کنن!
در هر صورت من که نمیدونم کدومش درسته :د
تنها چیزی که می‌دونم، همون موقع که این حرفارو بهم زد به ۲ چیز فکر می‌کردم ، یکی‌ اینکه کی‌ حرفش تموم می‌شه که زودتر برم جمو جور کنم برم خونه چون ساعت داشت به ۵ نزدیک میشد و دوم اینکه  داشتم تو دلم می‌خندیدم و خیلی‌ دلم می‌خواست بهش بگم ریدی تو این تشخیصت، که باز  ترجیح دادم طبق تجربیات گذشته به این هم فقط یه لبخند ژوکند تحویل بدم  اینجوری :)

هیچ نظری موجود نیست: