"همهچیز یه روز تموم میشه، احساس، رابطه، عشق، آدما، خانواده، دوست. هیچ استثنایی هم وجود نداره."
وقتی گفت چند لحظه چیزی نگفتم، نه اینکه نخوام، نمیتونستم، لال شده بودم، یه لحظه ذهنم به هیچی فکر نمیکرد! یهو همهٔ مغزم خالی شد، خالیه خالی !
پنجره رو باز کردم، سیگارو روشن کردم، پوک محکمی بهش زدم، و همینطور که چوس دود میکردم، به خودم گفتم چه جالب!چه عمیق! چه درست!
جواب خیلی از چراها که از قدیم تو ذهنم مثل بُز این ور اون ور میپرید رو پیدا کردم، فقط با همین یه جمله!
عشق تموم میشه، آره عاشق بودم یه روزی اما تموم شد، همهٔ رابطها هم یه جا شروع شده و یه جا تموم شده، حتا خانواده هم تموم میشه، پدرم مرد، رابطهٔ پدر و دختری هم تموم شد، دوستی که دیگه جای خود داره!
عجب! چرا و چطوری تاحالا به این قضیهٔ به این مهمی و راحتی فکر نکرده بودم! چقدر ساده بود جواب همهٔ چراهای درگیر ذهنم!
و اون لحظه حتا دلم هم احساس کرد که چقدر بزرگ شدهام.
وقتی گفت چند لحظه چیزی نگفتم، نه اینکه نخوام، نمیتونستم، لال شده بودم، یه لحظه ذهنم به هیچی فکر نمیکرد! یهو همهٔ مغزم خالی شد، خالیه خالی !
پنجره رو باز کردم، سیگارو روشن کردم، پوک محکمی بهش زدم، و همینطور که چوس دود میکردم، به خودم گفتم چه جالب!چه عمیق! چه درست!
جواب خیلی از چراها که از قدیم تو ذهنم مثل بُز این ور اون ور میپرید رو پیدا کردم، فقط با همین یه جمله!
عشق تموم میشه، آره عاشق بودم یه روزی اما تموم شد، همهٔ رابطها هم یه جا شروع شده و یه جا تموم شده، حتا خانواده هم تموم میشه، پدرم مرد، رابطهٔ پدر و دختری هم تموم شد، دوستی که دیگه جای خود داره!
عجب! چرا و چطوری تاحالا به این قضیهٔ به این مهمی و راحتی فکر نکرده بودم! چقدر ساده بود جواب همهٔ چراهای درگیر ذهنم!
و اون لحظه حتا دلم هم احساس کرد که چقدر بزرگ شدهام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر